درکوچه پس کوچه های دیار دل ایستاده امبه تماشا ، به نظارهدرجستجوی مسافری غریبکه در خاطره ها جا ماندهسراغش را از یادها وخاطره ها گرفتمنسیمی گفت:که در دیروز آرمیده است اگر نشانی از او می خواهیفردا در غروب خورشیدبر خلوت تنهایی خویش نهیب زنشاید که بیدار شود ، شاید . . .